بعضـــے وقتا یکـــــیو دوست داري .... ولـــــي شرایط یه جوریه.... کــــــــــه هیچوقت نمیشه بهش برسي اونوقـــــته که مجبوري خودتــــــــــو کم کم دور کنــــي. سردشــــــــــے.... حاضــــــــــرے خودت اذیتـــــــ شے.... حاضــــــــــرے خودت تنـــــهایـــــے... همه ے دردا رو تحمل کنــــــــــي.... تا اونــــــــــیکه دوستش دارے اذیت نشه .... مجبــــــــــورے بهش بگـــــے دیگه نمیخوامت .... دیــــــــــگه دوست ندارم .... گفتن این حرفا واســــــــــه آدم خیلـــــے سخته .... قلبـــــــت از گفتنــــــــــش درد میگیــــــــــره .... ولــــــــــے طرفـــــ مقابلــــــــــت .... هیچــــــــــکدوم از اینا رونمیدونــــــــــه .... فقط بهت میـــــگه نامــــــــــرد .... میگـــــه قلبــــــــــمو شکستے.... تنهام گذاشـــــتے... کــــــــــاش همدیـــــگر رو درک میــــــــــکردیم.... کاش میفــــــــــهمیدیم .... همیشه اونـــــے که میره... بے معرفـــــت نیست .... کاش میفهمیدیــــــــــدیم.... بعضے وقتا رفتــــــن بهتر از موندنــــه
این است زندگی من...
شب هایم عجیب
درد میکند. . . !
حتی دردهایم هم درد میکند. . . !
این روزها از جنس دردم علاجی نیست ...
باکی نیست ...
پر دردی هم عالمی دارد . . .
"درد" خودش درد ندارد . . .
این بی همدم بودن است ک درد را به رخ ادم میکشد ...
سرم درد میکند از این همه سردرگمی ...
از این همه سردرگمی های پوچ ...
چشمانم سوز دارد ...
نه سوز سرما ! نه ! بلکه چشمانم میسوزد از این همه آلودگی فکرو ذهن . . .
کاش دنیا هم مکثی میکرد . . .
کاش دنیا هم سرئت گیر داشت . . .
کاش توقف میکرد انکی در برابر غم هایم ...
هی انگار عادت کرده ام به غصه خوردن...!
از تمام شیرینی های دنیا،این غصه تلخ بود ک نصیب من شد . . .
از بچگی "تلخی " را دوست داشتم . . .
اما نه این حد که تمام زندگی ام بشود یک تلخی بــــی پایان ...
. خیلی وقت است فراموش کرده ام...
کدامیک را سخت تر می کشم...؟
رنج! انتظار! یا نفس را...
زندگی به من آموخـت
*هیچ چیز*
*از*هیچ کس
بعید نسیت
هـمـیـشـه ، پُــخــتـه تـــر نــمیـشی !
گـــاهــی ، میسـوزی و .. تــَه میگیـــری !
وقتی تمام تلاشت میکنی به عشقت نمیرسی
مجبور این جمله را با تمام بغصی که توی گلوته داره خفت میکنه این میگی
بیا تمامش کنیم….
همه چیز را….
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….
نگران نباش….
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…
اما فراموشم کن…..
بخند… تو که مقصر نبودی…
من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…
میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟
"""گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….
بیا به هم نرسیم"""…!!!!! ♥
تمام پروانه ها قاصدک بودند …
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم پروانه شد …
تمـــــام پروانه ها ادای چشمهای تو را در می آورند …
چون …
بغض مرا دوســت دارند!
مرا ببخش که پنداشتم،
شـــادی پرواز پـــرســتــوهـــا
از شوق حضور توست؛
آن ها بـــهار را
با تو اشتباه می گیرند
آخر کوچکند، کوچکم …
مهربانم
دیگر نگران تنهایی من نباش
این روزها
دل خوش به محبت غریبه ای هستم
تعداد صفحات : 4